همشهری آنللاین، فاطمه حامدیخواه: اشکان درویشی طرح مسائل زندگی کودکان کار در این فیلم را نوعی اعتراض فرهنگی و هنری نسبت به زندگی این کودکان میداند و معتقد است معضلات زندگی این کودکان آنقدر زیاد است که بحث کودک همسری کم اهمیتترین آنها محسوب میشود و فقط بدیهی ترین مسائل آنها در این فیلم به تصویر کشیده شده است. این فیلم پیش از این در سینماهای گروه هنروتجربه روی پرده رفت که با استقبال خوبی روبرو شد و به تازگی اکران آنلاین آن در فیلیمو آغاز شده است. به بهانه اکران آنلاین این فیلم با اشکان درویشی گفتوگویی کردهایم که میخوانید.
برای موضوع اولین فیلمتان به مسائل اجتماعی از قبیل کودکان کار، مهاجران افغانستانی و بحث کودک همسری پرداختهاید، ایده اولیه فیلمنامه کن پامنار چگونه شکل گرفت؟
از ۳ - ۴ سال پیش این مسائل را دنبال میکردم و از جمله دغدغههای من بودند اما با توجه به این که فیلمساز مستقل هستم نتوانستم سالهای پیش حمایت مالی برای ساخت فیلمم را جذب کنم و پس از آن بود که چند فیلم با همین موضوعات ساخته شد که تلنگری برای توجه به این مسائل اجتماعی بود. من به عنوان مجری تلویزیون نیز همیشه سعی میکنم در برنامههایم به این مسائل اجتماعی اشاره کنم و از دغدغههای مردم صحبت کنم چون کشورم را دوست دارم و دلم میخواهد اگر خلائی در هر بخشی از جامعه وجود دارد به آن ورود کنم و به عنوان مجری تلویزیون یا یک فیلمساز مستقل در راه سربلندی کشورم با افتخار قدمی بردارم.
برای ساخت اولین فیلم با این موضوعات نگران برچسب سیاهنمایی و واکنشهای منفی نسبت به آن نبودید؟
اگر چه گاهی به این موضوعات کودکان کار و مسائلی از این قبیل برچسب عجیب و غریب سیاهنمایی زده میشود اما فکر میکنم نباید به این دلیل از ساخت فیلمهایی که به معضلات اجتماعی میپردازند، اجتناب کنیم. واقعیت این است که اگر فرهنگ و هنر نتواند تلنگری باشد برای دیده شدن این مسائل اجتماعی، پس در بخشهای دیگر هم حرکتی صورت نخواهد گرفت. من معتقدم پرداختن به این نوع موضوعات نوعی اعتراض فرهنگی و هنری نسبت به بدیهیترین معضلاتی است که وجود دارد. معضلاتی بزرگ که موضوع کودک همسری در برابر آن اصلا به چشم نمیآید.
چرا برای طرح این مسائل اجتماعی به سراغ مهاجران افغانستانی رفتید و این مسائل را در میان آنها بیشتر مطرح کردید؟
واقعیت این است که در میان کودکان کار بحث نژاد و ملیت اصلا مطرح نیست و زمانی که مشکلی برای هر کدام از این بچهها رخ میدهد، همه با اتحاد و همدلی برای رفع این مشکل تلاش میکنند و به این فکر نمیکنند که چه کسی ایرانی و چه کسی غیرایرانی است. در حلبیآبادهای تهران شاید نیمی از آنها ایرانی و نیمی دیگر مهاجران افغانستانی باشند اما وقتی مسئله و مشکلی پیش میآید، ملیت آنها اهمیتی ندارد و همگی سعی میکنند با روشهای خاص خودشان مسائل را حل کنند و ما هم در این فیلم سعی کردیم اتحاد و همدلی آنها را در حل مسائلشان به تصویر بکشیم و نشان دهیم که دغدغه آنها نه نژاد و ملیت بلکه انسانیت است اما مردم نگاه متمایزی به آنها دارند و من فکر میکنم نگاه کودکان کار به آدمها نگاه زیباتری است.
چه شد که نگارش فیلمنامه اولین فیلمتان را به سیروس همتی سپردید که به نظر می رسد جزء نخستین آثار فیلمنامهنویسی وی باشد؟
سیروس همتی از دوستان بسیار خوب و قدیمی من هستند که پیش از این فیلمنامه «طبقه حساس» را هم نوشته بودند و همکاری بسیار خوبی برای فیلم کن پامنار داشتیم و علیرغم اختلافنظرها و اختلاف سلایقی که داشتیم در نهایت یک هدف مشترک را دنبال میکردیم. بسیاری از کارگردانها به دلیل همین اختلافنظرها سعی میکنند متن خودشان را بنویسند و کارگردانی کنند اما من و سیروس تعامل خوبی با هم داشتیم و نقدهای درستی داشت و پیشنهادهای خوبی مطرح میکرد و به این ترتیب فیلمنامه را چکشکاری میکردیم. گاهی هم از نظرات و پیشنهادهای دیگر دوستان استفاده میکردیم به طور مثال پیمان عباسی مشاور فیلمنامه یک هفته قبل از شروع فیلمبرداری مسئلهای را مطرح کرد که سرنوشت فیلمنامه را تغییر داد. پایان فیلمنامه ما بچهها همه به آرزوهایشان میرسیدند اما پیمان عباسی به این موضوع مهم اشاره کرد که کدام یک از بچههای کار تاکنون به آرزوهایشان رسیدهاند که در فیلم شما این اتفاق میافتد و به این ترتیب پایان شیرین فیلم ما به یک پایان تلخ تبدیل شد و سیروس همتی هم با توجه به این که علاوه بر بازیگری، نویسندگی و کارگردانی، در مناطق جنوب شهر معلمی کرده بود، این واقعیت را تأیید کرد.
تعامل و همکاری با بازیگران چهره و حرفهای در کنار بازیگرانی که نخستین بار جلوی دوربین میرفتند، چگونه بود؟
بیشترین فشار بازیها روی بازیگران نوجوان و کودکان کار بود. از بین آنها ۵ نفر برای اولین بار جلوی دوربین میرفتند که برای من چالشبرانگیز بود اما این چالش را دوست داشتم که بتوانم از یک بازیگر توانمند که چهره نیست به خوبی بازی بگیرم. در فیلمهای کوتاه و تئاترهایم نیز سعی میکنم از کسانی استفاده کنم که چهره نباشند و با این تجربهها در آینده بدرخشند و فکر میکنم این هنر کارگردان است. بازیگران حرفهای ما هم شامل بابک نوری، ندا حسینی فریبا کوثری، سیروس همتی، علیرضا استادی، مهدی تارخ و سیامک صفری بودند که تعامل خوبی را با هم داشتیم. خانم فریبا کوثری علاوه بر بازیگری به عنوان مشاور در این پروژه حضور داشتند که از ایشان خواستم نقش خودشان را بازی کنند و بنابراین شاهد یک بازی متفاوت از این بازیگر هستیم که حاصل تعامل خوب بین ما به عنوان بازیگر و کارگردان بوده است. با بازیگران نوجوان هم تعامل خوبی داشتیم. برخی از آنها را حدود یک ماه به خانهام بردم و کنار هم زندگی کردیم. شبها همراه آنها به مناطق جنوب شهر تهران میرفتیم تا از نزدیک شاهد زندگی مردم این مناطق محروم باشند و گاه در این مدت خلق و خوهایی را از آنها میدیدم که در فیلم هم از همین اخلاق و رفتارهای شخصی آنها به عنوان چاشنی کارمان استفاده میکردیم که خوشبختانه بازخوردهای خوبی را هم شاهد بودیم.
استقبال از این اثر در اکران گروه هنروتجربه با توجه به مخاطبان محدودی که دارد در حد انتظار بود؟
من با ادعا میگویم که اگر ۱۰ بار به عقب برگردم دیگر نمیتوانم به این خوبی فیلم کن پامنار را بسازم و این به دلیل همدلی میان همه عوامل و لطف خداوند بود که توانست یکی از پرفروشترین فیلمهای هنروتجربه باشد. من فکر میکنم وقتی برای خدا قدمی برداریم، خداوند نیز نگاه ویژهتری به ما خواهد داشت. من هر جا برای مطرح شدن اسمم حرکت کردم، دو گام به عقب برگشتم.
برای نوشتن فیلمنامه چقدر تحقیقات میدانی انجام دادید و چقدر از مشورتها و نظرات کارشناسان در مباحث جامعهشناختی و روانشناختی استفاده کردید؟
همسر من مدیر یک موسسه خیریه است که با این کودکان کار و مسائلی که در زندگی خود دارند، کاملا آشنایی دارد و با آنها نشست و برخاست و رفت و آمد داریم. طرح اولیه این فیلم را نیز تقریباً از ۳ سال پیش در ذهنم داشتم و از زمان شروع فیلمنامهنویسی سعی کردم با حضور در محلههای جنوب شهر و در میان کودکان کار هر چیزی را که میبینم یادداشت کنم و از این سوژهها استفاده کنم. به طور مثال روی تیتراژ و شروع فیلم، کوچهای را میبینیم که یک آینه روی دیوار آن است و دختربچهای در حال شانه زدن موهایش مقابل این آینه است این دقیقا همان تصویری است که من در این محله دیده بودم و در فیلمم استفاده کردم. برای این فیلم لوکیشنهایی را در اطراف تهران یافتم که خیلی از مردم باور نمیکردند مربوط به تهران و پایتخت ایران باشد اما این واقعیت تلخی است که در حاشیه شهر تهران حلبیآبادهایی هست که اتفاقات عجیب و غریب و تلخی در آن رقم میخورد. از کودک همسری گرفته تا بسیاری مسائل و مشکلات دیگر که در فیلم کن پامنار تنها گوشهای از این معضلات تصویر شده است.
چه بخشی از فیلم شما با توجه به موضوعات حساسی که در آن مطرح شده، دستخوش سانسور شد؟
سانسور زیادی نداشتیم فقط چند مورد بود که آقای سهرابی و خانم شیعه در جلساتی که داشتیم مطرح کردند که در برخی از این موارد من توانستم آنها را متقاعد کنم که سانسور نشود و در برخی موارد هم نظر آنها درست بود به طور مثال الفاظی در فیلم به کار برده میشد که برای مخاطبان گسترده به طور مثال در فیلیمو مناسب نبود و حذف کردیم. اما به طور کلی برای ساخت این فیلم من ترسی از سانسور نداشتم و حتی به عنوان مجری تلویزیون هم سعی میکنم به دغدغههای مردم به صورت شفاف اشاره کنم تا حداقل در پیشگاه خدای خودم شرمنده نباشم. با این حال من کشورم را دوست دارم و دوست نداشتم این همه معضلات و سیاهی زندگی کودکان کار را به تصویر بکشم اما اینها بدیهیترین معضلاتی بود که در فیلم ما مطرح شد.
در فیلم کن پامنار تا چه اندازه توانستید به حقایق زندگی کودکان کار بپردازید و چه بخشی از این حقایق هست که امکان تصویر شدن نداشتند؟
برای ساخت این فیلم، سالها کار تحقیقی میدانی و تجربههایم را درباره کودکان کار کنار هم جمع کردم. خیلی مسائل مهم دیگر هم بود که به آنها اشارهای نکردم از جمله موضوع تجاوز که بسیار در میان این کودکان اتفاق میافتد ولی جایی مطرح نمیشود و کسی خبردار نمیشود. بسیاری از خانوادهها از کودکانشان برای درآمدزایی استفاده میکنند و وقتی میبینند که کودکانشان میتوانند برای آنها درآمدزایی داشته باشند، بچههای بیشتری را به دنیا میآورند. مسائل و مشکلات زندگی کودکان کار آنقدر زیاد است که بحث کودک همسری کماهمیتترین آنهاست تا اندازهای که باید دعا کنیم کاش کودک همسری اتفاق بیفتد تا حداقل یکی از آنها از این همه فشار نجات پیدا کند.
بسیاری از این کودکان از روش های متعددی برای جلب توجه و حمایت مردم استفاده می کنند و بیشتر مردم هم سعی می کنند به جای پول دادن نیازهای فردی آنها را برآورده کنند، این حمایتها چقدر برایشان کارساز است؟
بله خیلی از این بچهها از احساسات مردم سوءاستفاده میکنند و از روشهای بدی برای جلب حمایت مردم استفاده میکنند، مثلا کودکی که در سرمای زمستان برای داشتن یک کاپشن گرم گریه میکند، ممکن است با این ترفند از صبح تا شب حدود ۲۰ بار کاپشنی را از یک مغازه خریداری کند و دوباره به همان فروشنده بفروشد و فردا جای آن کودک با کودک دیگری عوض میشود و ماجرا همین طور ادامه مییابد و این شامل اقلام دیگر از جمله بستنی و خوراکی و ... هم میشود که در فیلم کن پامنار نیز به این موضوع اشاره کردهایم و البته در این فیلم درآمد این کار آنها صرف حل مسئله کودک همسری میشود اما در واقعیت این اتفاق نمیافتد. واقعیت این است که اگر برای کودکان کار در محلات جنوب شهر روزی صد جفت دمپایی هم بخرید آنها باز هم با پای برهنه راه میروند و دوچرخههایی را که برای آنها خریداری میشود نیز پدرانشان میفروشند.
در مسیر ساخت این فیلم با چه حقایقی در زندگی کودکان کار آشنا شدید که برای خودتان شگفتآور بود؟
برایم جالب بود که پدر یکی از همین بچهها کارخانهدار بود و با ماشین سانتافه تردد میکرد اما بچههایش را سر چهارراه میگذاشت تا کار کنند و معتقد بود که در هر شرایطی بچههایش باید کار کنند.
با توجه به این که با این مسائل از نزدیک آشنایی دارید فکر میکنید بهترین روش کمک کردن به این بچه ها چیست؟
فکر میکنم بهترین روش این است که هر کس به نیازمندان و افراد آبرومند و مستمند در اطرافیان خودش کمک کند و یا هزینه تحصیل کودکان نیازمند در مناطق محروم را از طریق موسسات خیریه معتبر که این کودکان را تحت پوشش دارند، بپردازند.
فکر میکنید چطور میشود از فیلمسازان مستقل حمایت کرد و آیا شما از چنین حمایتهایی برخوردار بودید؟
من فیلمساز مستقلی هستم که به صورت ارگانی و دولتی از من حمایت نمیشود و وقتی سینمای هنروتجربه فیلمم را اکران میکند یا پلتفرمی مثل فیلیمو فیلم من را پخش میکند، برای من یک حمایت بزرگ است که کارم بیشتر دیده شود و انگیزه خوبی برای ساخت فیلم بعدی من است. کمترین کاری که برای یک فیلسماز جوان میتوانیم انجام دهیم این است که کمک کنیم تا فیلمشان بیشتر دیده شود و ای کاش به جای این که دنبال بهانهای برای ضربه زدن به پلتفرمها باشیم، کمک کنیم که این حمایتها بیشتر شود تا برای فیلمسازان انگیزه فعالیت بیشتری ایجاد کنیم. درباره سالنهای تئاتر خصوصی هم این موضوع صادق است. من قبلا گفته بودم که حاضرم در پیادهروهای سالنهای تئاتر خصوصی (شهرزاد) اجرا کنم اما در سالنهای دولتی اجرا نکنم چرا که هیچ گونه حمایتی از هنرمندان نمیشود. معتقدم بهتر است به جای آن که چوب لای چرخ سالنهای تئاتر خصوصی بگذاریم که با مدیریت صحیح و خوبشان توانستهاند حامی هنرمندان جوان باشند، کمک کنیم که این حمایتها بیشتر شود و هنرمندان جوان بیشتری کارشان دیده شود و با حمایت از سالنهای تئاتر خصوصی کمک کنیم که در نهایت برای تئاتر کشورمان اتفاقات خوبی رقم بخورد.